پسری به نام نلو در دو سالگی با مرگ مادرش یتیم می شود. پدربزرگش که در یک روستای کوچک زندگی می کند او را به خانه می برد. یک روز، نلو سگی را پیدا می کند که تقریباً تا حد مرگ کتک می خورد و او را پاتراشه نامید. به دلیل مراقبت خوب پدربزرگش، سگ بهبود می یابد و از آن به بعد نلو و پاتراشه جدایی ناپذیر هستند. از آنجایی که آنها بسیار فقیر هستند، نلو باید با فروش شیر به پدربزرگش کمک کند. پاتراشه به او کمک می کند تا گاری شیری را که نلو برای فروش شیر در شهر استفاده می کند، بکشد.