اینجا دنیایی از آسمان هاست که در آن جزایر زیادی در آسمان حرکت می کنند. پسری به نام گران و مارمولک بالدار سخنگو به نام ویرن در زینکنستیل زندگی می کردند، جزیره ای که اسرار دارد. یک روز با دختری به نام لیریا مواجه می شوند. لیریا از امپراتوری Erste فرار کرده بود، یک دولت نظامی که سعی دارد با استفاده از قدرت نظامی قدرتمند بر این جهان حکومت کند. برای فرار از امپراتوری، گران و لیریا به آسمان های وسیع می روند و نامه ای را که پدر گران پشت سر گذاشته است در دست دارند که نوشته بود: "من در استالوسیا، جزیره ستاره ها منتظر خواهم ماند."