خلاصه انیمه Mochi Mochi no Ki (OVA)
مامتای پنج ساله با پدربزرگ زندگی می کند. او یک پسر ترسو است، که همیشه پدربزرگ را از خواب بیدار می کند تا او را همراهی کند، وقتی که نیمه شب باید به بیرون خانه برود. سایه درخت شاه بلوط اسب غول پیکر در حیاط او را می ترساند.
پدربزرگ به او می گوید که فقط یک بار در سال، در 20 نوامبر، یک کودک شجاع نوری را در درخت می بیند، اما مامتا هنوز خیلی ترسیده و به خواب می رود. اما همان شب، پدربزرگ از درد شدید معده رنج میبرد و مامتا که ترسهایش را فراموش کرده، با پای برهنه از کوه پایین میرود تا دکتر را احضار کند. در راه بازگشت به کوه، دکتر او را خوک می برد و مامتا از روی پشت دکتر، نوری را در درخت می بیند.
با این حال، شب بعد و شب بعد، او همچنان از پدربزرگ می خواهد که با او به بیرون خانه برود.
اخلاقیات داستان در سخنان پدربزرگ خطاب به مامتا خلاصه می شود: "هرگز نباید خود را ضعیف یا ترسو تصور کنید. تا زمانی که در دل خود مراقبت کنید، خواهید دید که می توانید کاری را انجام دهید که باید انجام دهید. "