پدر مینامی، یک مزدور سابق، به یک مهمانی نیروی دریایی آمریکا دعوت شده است. رن و گروه با او برای تعطیلات تابستانی به اوکیناوا می روند. در یک ساحل شنی، رن با یک دختر مرموز آشنا می شود. "به من کمک کن..." دختر رن را با این کلمات ترک می کند که او ناپدید می شود. رن به سمت دختر و معنای آن کلمات کشیده می شود. او وظیفه خود را نجات او و کشف حقیقت می داند. دختر کیست؟ چرا از رن کمک خواست؟ هویت واقعی دختر کم کم آشکار می شود...