خلاصه انیمه Oroka
تصمیم گرفته شده است که شما در این زمین مورد نیاز نیستید.
"دیگه نمیتونم ازت مراقبت کنم!!" مادری خسته و قوی تاکاشی را سوار ماشین کرد و به مکانی متروک رفت. "نه دیگه! من نمیتونم کمکش کنم! برای من غیر ممکنه! متاسفم." مادر با این حرف ها تاکاشی را آنجا گذاشت و رفت. تاکاشی که تنها مانده بود گریه می کرد. در آنجا با بچه های دیگری آشنا شد که در همین شرایط بودند. «سرزمین هیولا» نام این مکان بود و چند مرد از دهها کودک نگهداری میکردند. محیط غنی به نظر نمی رسید، اما به نظر می رسید که کودکان زندگی شادی دارند. این مردان "TEN" نامیده می شدند، به نظر ترسناک به نظر می رسیدند، اما هنگام صحبت، با وجود کلمات رکیک، همه آنها پر از قلب بودند. یک روز یک زوج خوب از این مکان دیدن کردند و کن (بامزه ترین) را به خانه خود بردند. به نظر می رسید که آنها فرزندی ندارند و قول دادند که او را خوشحال کنند. همه به او حسادت می کردند. یه ماشین خوشگل اومد با این حال، چهره "شیندو" را داشت که به زور بچه ها را می برد. در میان بچه ها به آنها «سرایه» می گفتند. بچه ها یکدفعه فرار کردند، اما تاکاشی نتوانست آن را بسازد و گرفتار شد و سوار ماشین شد. بچه های دیگر و "TEN" دعا کردند و گفتند "این کار قابل کمک نیست." ماشین از دروازه بزرگی گذشت و به محلی به نام زندان رسید. از «میهاری» پرسید که چه کسی گشت میزند، چرا باید با او اینطور رفتار شود، جواب سردی برگشت. سه روز دیگر اعدام خواهی شد». سه روز بعد، با قضاوت نگهبانان، تاکاشی اعدام شد. واقعیت این است که در دنیای حیوانات خانگی این اتفاق می افتد، در حالی که این یک رویه اجباری و پوچ در دنیای انسان است. داستان در دنیای بودا جایگزین شد.