خلاصه انیمه Senya Ichiya Monogatari
علاءالدین، یک آب فروش حقیر، با دیدن میریام زیبا که در حراجی برده فروخته می شود، تازه وارد شهر بغداد شده است. علاءالدین که مجذوب زیبایی او شده است، موفق می شود میریام را از حراج بدزدد و یک شب پرشور را با او در خانه ای خالی از سکنه سپری کند. با این حال، وقتی این دو از خواب بیدار می شوند، توسط صاحب خانه ملاقات می کنند و به طرز غم انگیزی از هم جدا می شوند.
داستان هوسانگیز اسامو تزوکا علاءالدین و میریام را دنبال میکند که در تلاش برای اتحاد دوباره با یکدیگر در حالی که با آزمایشات دنیایی عجیب و غریب و جادویی روبرو میشوند، تلاش میکنند.