یوگو بارها و بارها داستانی قبل از خواب برای پدرش تعریف کرده است که او تنها بازدید کننده انسانی از یک پادشاهی خارق العاده در ابرها بود که در آن با دو حیوان، لالا و عمو خرس دوست شد. این سه با ژنرال ببر شرور که علیه حاکم پادشاهی قیام کرده بود، جنگیدند. آرزوی مرگ حاکم سابق این بود که لالا جایگزین او شود. یوگو با دلتنگی برای دوستانش راه خود را به پادشاهی خارق العاده می یابد، جایی که یک خرس عموی ناامید را پیدا می کند. او ناراحت است که لالا او را ترک می کند تا به کاخ نقل مکان کند. با این حال، لالا مطمئن نیست که او برای حکومت پادشاهی مناسب است یا خیر.
در همین حال، یک نقشه شوم جدید در حال توسعه است. غولهای باستانی این پادشاهی پس از مهاجرت سالانهشان از نظر اندازه کوچک شدهاند. در حین تحقیق، یوگو، لالا و عمو خرس در قلمرو زیرزمینی موشها به دام میافتند، جایی که تمام حیوانات کوچک شده در آنجا به دام افتادهاند. آنها با کمک یک خال مبتکرانه با سربازان جونده مبارزه می کنند و فرار می کنند. یوگو آخرین غول بزرگ پادشاهی را ردیابی می کند و متوجه می شود که منبع آب پادشاهی عمدا مسموم شده است. هنگامی که آنها متوجه می شوند که تنها آب غیر آلوده باقی مانده در پادشاهی تحت کنترل موش های نظامی است، یوگو و دوستان پشمالوی او باید دوباره پادشاهی را نجات دهند.