سندباد و دوستانش هنگام سوار شدن بر کشتی باهال با طوفانی برخورد می کنند. علی جزیره ای را می بیند که کشتی برای تعمیر به سمت آن می رود. سندباد و سانا سوار قایق می شوند و در جزیره فرود می آیند. سانا رویایی از یک چراغ جادویی را می بیند و سندباد و دیگران به دنبال آن هستند.