درباره Alzeid
آلزید یک جوان بیست و چهار ساله است (اما نویسنده، میناری اندوه، در خلاصه فصل می گوید که نوزده ساله است، زیرا او با چنین دختر جوانی است) که در سفر به راحزل برای انتقام از پدرش به او می پیوندد. دشمن، زنی که موهای سیاه و چشمان آبی دارد. او سرد و ساکت است اما بیشترین تأثیر را در اعمال راحزل دارد. کاکائو، هلو، شیرینی دوست دارد (معمولاً 10 قاشق چایخوری شکر در کاکائو و چای می ریزد) و بخوابد. او صبح، حمام، زنگ ساعت، هویج و فلفل سبز را دوست ندارد. او همچنین زمانی که مردم او را نادیده می گیرند خرخر می کند. او در ابتدای سفر با راحزل با سردی به عنوان یک مزاحم رفتار می کند اما کم کم به او عادت می کند. وقتی سراتید تصمیم میگیرد راحزل را به خانه ببرد، باروکهیت میفهمد و موافقت میکند، اما آلزید که میبیند راحزل مخالف پدرش نیست، با عصبانیت تصمیم میگیرد با او برود.