درباره Anita
یک روز در یکی از سفرهای متعدد خود، دونوان با دختر جوانی به نام آنیتا روبرو شد. او یک یتیم بود که تقریباً کاملاً بی احساس بود. او که توسط یتیم خانه اش به عنوان یک جادوگر کنار گذاشته شده بود، قدرتی عجیب و غیرقابل توضیح از خود نشان داد. هنگامی که دانوان وارد صحنه شد، آنیتا توسط یک هیولای وحشتناک تهدید شد. با ورود و فرستادن آسان هیولا، نگهبانان بزدل آنیتا نیز از او می ترسند. وقتی دونوان برگشت تا برود، آنیتا بدون هیچ حرفی شروع به حرکت به سمت دونوان کرد. مردم توضیح دادند که آنیتا از زمانی که خانواده اش توسط یک دارک استالکر ناشناس سلاخی شده بود، هرگز هیچ نوع احساس یا کلمه ای از خود بروز نداده بود. شمشیر خود را با بیهیچ دیلک برداشت و سر عروسک آنیتا را برید و به مردم ثابت کرد که قلب آنیتا نیست. از دست دادن عصبانیتش از اینکه دونوان با پاسخ دادن به یک نیروی روانی خشونت آمیز سر عروسکش را جدا کرد، از دست داد. دونوان به راحتی حمله را مهار کرد و به آنیتا گفت که خشم سریع ترین و راحت ترین احساس است و خشم او دلیلی بر این است که او هنوز می تواند قلب خود را التیام بخشد. بدون اینکه جای دیگری برود، دونوان از آنیتا استقبال کرد تا او را همراهی کند تا نه تنها خودش را پیدا کند، بلکه به دونوان کمک کند تا با دارک استالکرهای شرور مبارزه کند، زیرا آنیتا توانایی منحصر به فردی برای یافتن آنها را نیز داشت. دونوان به آنیتا کمک می کند تا انتقامش را بگیرد و همان مسیر پر دردسر او را دنبال نکند. اما برای کمک به دونوان برای مبارزه با دارک استالکرهای شیطانی، زیرا آنیتا توانایی منحصر به فردی را داشت که آنها را نیز پیدا کند. دونوان به آنیتا کمک می کند تا انتقامش را بگیرد و همان مسیر پر دردسر او را دنبال نکند. اما برای کمک به دونوان برای مبارزه با دارک استالکرهای شیطانی، زیرا آنیتا توانایی منحصر به فردی را داشت که آنها را نیز پیدا کند. دونوان به آنیتا کمک می کند تا انتقامش را بگیرد و همان مسیر پر دردسر او را دنبال نکند.