درباره Atsushi Hayami
یکی از قهرمانان اصلی داستان و یک خلبان HWT. هیامی احتمالا یکی از خجالتی ترین و ساده لوح ترین شخصیت های راهپیمایی اسلحه است. شخصیت او باعث میشود در بین همکارانش به او لقب "گول" داده شود و تا حدودی مورد علاقه چندین شخصیت زن قرار گیرد. هنگامی که مای را ملاقات می کند، علاقه ای به او پیدا می کند و به تدریج شیفته او می شود. با این حال، ترسو بودن او را از اعتراف به احساسات واقعی خود باز می دارد و علناً او را به عنوان "همکار خوب در کار" می داند. به عنوان یک خلبان HWT، ویژگی های او کاملاً متعادل است و این باعث شد که او با Mai برای خلبانی دو سرنشینه "Tandem" HWT تیم شود. با این حال، هیامی در طول نبردها عصبی می شود و عادت به خرابکاری دارد. همچنین به نظر می رسد که او به خوبی از این مفهوم آگاه است که جنجیو از انسان تغذیه می کند. ترس و نفرت از آنها که باعث حمله آنها می شود. این زمانی نشان داده میشود که او یک افسانه را شرح میدهد (گمان میرود که یک افسانه میتواند معصومیت دوران کودکی فرد را بازگرداند که بیشتر نفرت و ترس را از بین میبرد) در حالی که مای را به منطقه امنی میبرد، زمانی که در جنگلی پر از جنجیو گیر افتاده بودند. و جنجیو بی حرکت شدند. بعداً، کل جوخه سعی کردند مای و هیامی را با تعیین وظایف نادرست جفت کنند و سعی کردند آنها را به دام بیاندازند تا احساسات واقعی یکدیگر را بپذیرند. در ابتدا به نظر می رسید که موفقیت آمیز بود تا اینکه شخصیت ساده لوح هیامی عملیات را با شکست به پایان رساند. در شب سال نوی 2001، هیامی به مای اعتراف کرد که دوستش دارد و هنوز هم با او خلبان تاندم است. این زمانی نشان داده میشود که او یک افسانه را شرح میدهد (گمان میرود که یک افسانه میتواند معصومیت دوران کودکی فرد را بازگرداند که بیشتر نفرت و ترس را از بین میبرد) در حالی که مای را به منطقه امنی میبرد، زمانی که در جنگلی پر از جنجیو گیر افتاده بودند. و جنجیو بی حرکت شدند. بعداً، کل جوخه سعی کردند مای و هیامی را با تعیین وظایف نادرست جفت کنند و سعی کردند آنها را به دام بیاندازند تا احساسات واقعی یکدیگر را بپذیرند. در ابتدا به نظر می رسید که موفقیت آمیز بود تا اینکه شخصیت ساده لوح هیامی عملیات را با شکست به پایان رساند. در شب سال نوی 2001، هیامی به مای اعتراف کرد که دوستش دارد و هنوز هم با او خلبان تاندم است. این زمانی نشان داده میشود که او یک افسانه را شرح میدهد (گمان میرود که یک افسانه میتواند معصومیت دوران کودکی فرد را بازگرداند که بیشتر نفرت و ترس را از بین میبرد) در حالی که مای را به منطقه امنی میبرد، زمانی که در جنگلی پر از جنجیو گیر افتاده بودند. و جنجیو بی حرکت شدند. بعداً، کل جوخه سعی کردند مای و هیامی را با تعیین وظایف نادرست جفت کنند و سعی کردند آنها را به دام بیاندازند تا احساسات واقعی یکدیگر را بپذیرند. در ابتدا به نظر می رسید که موفقیت آمیز بود تا اینکه شخصیت ساده لوح هیامی عملیات را با شکست به پایان رساند. در شب سال نوی 2001، هیامی به مای اعتراف کرد که دوستش دارد و هنوز هم با او خلبان تاندم است. نفرت و ترس) با صدای بلند در حالی که مای را به یک منطقه امن می بردند، زمانی که آنها در جنگلی پر از جنجیو گیر افتادند و جنجیو بی حرکت شدند. بعداً، کل جوخه سعی کردند مای و هیامی را با تعیین وظایف نادرست جفت کنند و سعی کردند آنها را به دام بیاندازند تا احساسات واقعی یکدیگر را بپذیرند. در ابتدا به نظر می رسید که موفقیت آمیز بود تا اینکه شخصیت ساده لوح هیامی عملیات را با شکست به پایان رساند. در شب سال نوی 2001، هیامی به مای اعتراف کرد که دوستش دارد و هنوز هم با او خلبان تاندم است. نفرت و ترس) با صدای بلند در حالی که مای را به یک منطقه امن می بردند، زمانی که آنها در جنگلی پر از جنجیو گیر افتادند و جنجیو بی حرکت شدند. بعداً، کل جوخه سعی کردند مای و هیامی را با تعیین وظایف نادرست جفت کنند و سعی کردند آنها را به دام بیاندازند تا احساسات واقعی یکدیگر را بپذیرند. در ابتدا به نظر می رسید که موفقیت آمیز بود تا اینکه شخصیت ساده لوح هیامی عملیات را با شکست به پایان رساند. در شب سال نوی 2001، هیامی به مای اعتراف کرد که دوستش دارد و هنوز هم با او خلبان تاندم است.
[ویکیپدیا]