Bianca Martini

Bianca Martini

اسم های دیگر

مشخصات شخصیت Bianca Martini ビアンカ・マルティーニ

اسم انگلیسی

Bianca Martini

اسم ژاپنی

ビアンカ・マルティーニ

درباره Bianca Martini

بیانکا خواهر کوچکتر آلفردو و تنها دختر زوج ویسکونت ویتوریو و ویکنتس پاتریزیا مارتینی است. او پسر بچه ای است که استعدادش رقصیدن و نواختن پیانو است. بیانکا و برادر بزرگش در عمارت مارتینی در پیمونت بزرگ شدند. آنها از زندگی شاد و آرامی در کنار والدین خود لذت بردند تا اینکه فاجعه بزرگی به خانواده آنها رسید. مائوریتزیو و گرازلا مارتینی، بستگان خواهر و برادری که به تمام گنجینه های ویسکونت ویتوریو (مخصوصاً مدال مارتینی) طمع داشتند، عمارت مارتینی را سوزاندند. بیانکا و آلفردو موفق شدند با مدال مارتینی در حین آتش سوزی فرار کنند، در حالی که والدینشان در آتش سوختند. مائوریتزیو و گرازلا خواهر و برادرهای یتیم را برای مدال مارتینی شکار کردند. آنها حتی مقصر حادثه آتش سوزی را بر سر بیانکا و آلفردو انداختند و این خواهر و برادر را تحت تعقیب پلیس قرار دادند. یک ماه پس از فاجعه در پیمونت، بیانکا و آلفردو به طور تصادفی با یک دهکده مزرعه روبرو شدند. در این مدت بیانکا به دلیل خستگی دیگر نمی توانست راه برود. یک کشاورز خواهر و برادر را دید که در کنار جاده استراحت می کردند و آنها را نجات داد. به زودی، "خدای مرگ"، لوینی، در دهکده مزرعه ظاهر شد. آلفردو برای محافظت از بیانکا تصمیم گرفت با لوینی قرارداد ببندد و به میلان برود تا به عنوان دودکش کار کند. بیانکا در دهکده مزرعه رها شد. بلافاصله پس از رفتن آلفردو به میلان، بیانکا توسط مائوریتزیو و گرازلا دستگیر شد. این زوج شرور که می دانستند آلفردو در میلان است و مدال مارتینی همراه اوست، بیانکا را گروگان گرفتند تا به زور مدال را از او بگیرند. بیانکا سپس توسط رومئو و اکثریت برادران سیاه از دست گروگانگیران نجات یافت. بعداً او را به کلیسای سن بابیلا آوردند تا با برادر بزرگترش آلفردو که در آن زمان قبلاً از سل رنج می برد ملاقات کند. پس از اینکه خواهر و برادر مارتینی دوباره به هم پیوستند، بیانکا به عضوی ویژه در برادران سیاه تبدیل شد. بیانکا و آلفردو در روزی که با پادشاه ایتالیا ملاقات کردند پیروزمندانه نام های لکه دار خود را پاک کردند و میراث خود را پس گرفتند. پادشاه متقاعد شده بود که خواهر و برادر مارتینی واقعاً والدین خود را نکشته اند. فردای آن روز پس از ملاقات با پادشاه ایتالیا، آلفردو درگذشت. بیانکا در دوران سوگواری آلفردو نزد رومئو رفت که به دلیل اتفاقی که افتاد بسیار افسرده شد. او کلمات دلگرم کننده و تشویق کننده ای به رومئو گفت و حتی او را در آغوش گرفت. رومئو پس از شنیدن صحبت های بیانکا، قدرت پذیرش مرگ آلفردو و درخواست برادران سیاه پوست را برای تبدیل شدن به رهبر جدید آنها به دست آورد.

انیمه های مرتبط (1 عدد)