درباره Blanche
"سفید برفی" سریال.
حتی در کودکی، بلانچ زیبا بود. او در سن 7 سالگی از زیبایی مادرش پیشی گرفته بود. به همین دلیل، مادر بلانچ او را تحقیر کرد. او معتقد بود که بلانچ تمام زیبایی او را می مکد. او یک شکارچی را برای کشتن بلانچ استخدام کرد، اما او قبلاً عاشق زیبایی بلانچ شده بود و او توانست قبل از کشته شدن به جنگل فرار کند.
با وجود این بلانش واقعا قربانی نیست. با وجود اینکه او زیباست بلانچ از منصف بودن فاصله زیادی دارد. او سرد، دستکاری و دروغگوی شگفت انگیزی است. بلانچ واقعاً معتقد است که باید بتواند به هر چیزی که می خواهد برسد زیرا او زیباترین دختر جهان است.
مادرش پس از پناهندگی به جنگل با هفت کوتوله، پس از اینکه متوجه شد بلانچ کشته نشده است، خود را به شکل یک پیرزن در می آورد و سعی می کند یک سیب سمی به بلانچ بدهد. بلانچ لباس های مبدل او را می بیند و معمولی از او می پرسد که چه کار می کند. مادرش سعی می کند بلانچ را متقاعد کند که او واقعاً یک خانم مسن است. بلانچ اجرای درخشانی ارائه می دهد که چگونه مادرش هرگز آنجا نبود تا از او در برابر کارهایی که پدر با او می کرد محافظت کند. سیب را گاز می گیرد و می افتد.
در حالی که لودویگ در خواب عمیقی است، کلبه را در جنگل پیدا می کند و بلانچ را با خود به قلعه خود می برد تا با او ازدواج کند (به نظر می رسد او از این واقعیت که او مرده است ناراحت نیست). به طور معجزه آسایی بلانچ هنوز زنده است و بیدار می شود. او با پدر لودویگ رابطه دارد و مادرش را شکنجه و کشته می شود. او سعی می کند لودویگ را بکشد، اما در نهایت خودش کشته می شود.