درباره Colio Tonies
خود را انسان نمیداند، زیرا یکی از به اصطلاح «گوشتها» است که یک بمب در آن کار گذاشته شده و توسط کلیسای شیندکی فرستاده شده است تا هامیوت مستا را بکشد. داستان او بر مجموعهای از قطعات مختلف کتاب متمرکز است که داستان غم انگیز زنی به نام شیرون بایکورنیز را به تصویر میکشد که توانایی دیدن آینده را دارد و داستان عاشقانهای که بین آنها درگیر میشود و حتی از مرزهای زمان نیز عبور میکند.