درباره Esmeralda
اسمرالدا برده کارگر یک روستایی کشاورز در جزیره ملکه مرگ بود. زمانی که ایکی دید صاحبش او را شلاق می زند، او را نجات داد. از آن روز آنها به طور مکرر یکدیگر را در مکانی غیرعادی که در آن گلها در زمین بایر ملکه مرگ رشد میکند، دیدند.
در انیمه اقتباسی، اسمرالدا، دختر گیلتی بود که بعد از جلسات تمرینی با یورش مخفیانه در سیاهچال که او در حال استراحت بود، از ایکی مراقبت می کرد. مرگ او مانند همتای مانگای او بود.