درباره Fahrenheit
فارنهایت یک شینیگامی است که در جستجوی Dune که دوست قدیمی گذشته اوست به دنیای انسان آمده است. او موهای بلند و مشکی و چشمانی اخرایی دارد. او شاخهای بزرگ و یک داس به اندازه مناسب دارد که بعداً در مانگا مشخص شد که چیزی است که فارنهایت را نگه میدارد. گویا قبل از رفتن به شغل شینیگامی بدون گفتن «خداحافظ» از تپه فرار کرده است.
هنگامی که او مجبور شد روح کودک را درو کند (که بعداً متوجه شدیم موگی است) برای او احساس ترحم کرد و برخلاف قوانین، خود را در درون مویگی مهر و موم کرد و به او فرصتی دوباره برای زندگی داد.
ده سال بعد، موگی دانشجوی آکادمی میتسوهچی می شود، جایی که به طور تصادفی با Dune روبرو می شود. فارنهایت با تأسف فراوان سعی میکند آنچه را که هرگز نتوانست بگوید به دون بگوید، اما به دلیل ترک جهان آخرت و کنار گذاشتن موقعیت خود (که برای شینیگامیها گناه است)، نمیتواند در اطراف Dune صحبت کند و او را شیطان مینامند. داس به او قول داده است که اگر قرار است روح گیلت نا زن (که از او به عنوان خون آشام چشم قرمز و مو نقره ای یاد می کند) بگیرد، می تواند آزاد شود. اگرچه او یک شیطان است، اما باید مانند یک دختر دبیرستانی معمولی رفتار کند، که وقتی کارهایی مانند بافندگی یا رفتار نسبتاً زنانه انجام می دهد، بسیار خنده دار است. همانقدر که شیزوکا را به عنوان یک دوست می بیند، او را به عنوان یک رقیب در جلب توجه دون می بیند.
در طول درگیری خود با گیلت نازان، گیلت نا متوجه می شود که داسی همان چیزی است که فارنهایت را به ماموریت مرگ گیلت نا وابسته نگه می دارد و آن را از بین می برد و فارنهایت را آزاد می کند و به او اجازه می دهد دوباره با Dune ارتباط برقرار کند.
ویکیپدیا.