درباره Francis Harcourt
او پسر یک نجیب زاده ثروتمند انگلیسی است که پس از مرگ مادرش توسط عمه مهربانش اما کوئینزبری بزرگ شد. او برخلاف دیگر اشراف به طبقات و تفاوتهای اجتماعی اعتقادی ندارد، بنابراین تحت شعار «نجیب زاده موظف است» به مدافعی فعال برای امور خیریه و نوعی فرشته نگهبان مهربان و شیرین برای فقرا تبدیل میشود. او در این کار بسیار متمرکز است تا حدی که معتاد به کار است، بنابراین محبت های دخترانی مانند دوست نزدیکش ماریان همیلتون را نادیده می گیرد.
فرانسیس و ناجا در یک توپ خیریه با یکدیگر ملاقات می کنند، خاطرات مشترک خود را با هم پیوند می زنند و مسیرهای متقابل را چندین بار در حالی که به طور جداگانه در اروپا سفر می کنند، می گذرانند.