درباره Gena Issacs
دختر طبیعی مردی که اسحاق را به فرزندی پذیرفت. جنا در نهایت با وجود اینکه خواهر خوانده ایوان است، عاشق او می شود، اما توسط کسانی که تحت تأثیر تموزارلا هستند کشته می شود.
دختر طبیعی مستر آیزاکس، صاحب مزرعه ای که ایوان را به فرزندی پذیرفت، مادر جنا زمانی که او خیلی جوان بود درگذشت و پدرش تصمیم گرفت برای حفظ شرکت او به فرزندی بپذیرد. بعد از اینکه آنها به مزرعه می رسند، جنا از داشتن یک خواهر یا برادر هیجان زده است، اما متوجه می شود که به جای دختری که انتظارش را داشت، یک پسر است. او قبل از فرار بی درنگ به ساق پای ایوان لگد می زند و مدام با او دشمنی می کند. بعد از اینکه نزدیک بود او را در هنگام شام به دردسر بیاندازد و تنبیه شد، ایوان به دیدار او رفت و مقداری از صحرا را که از او محروم شده بود به او داد. در عوض، ایوان از او خواست که در مورد مادرش به او بگوید، زیرا او هرگز مادرش را نمی شناخت، و پس از تلاش برای توضیح دادن به او، شروع به دوست داشتن او کرد.
خود ایوان مطمئن نیست که چه زمانی عاشق او شده است، اما آنها جایی در نوجوانی خود این کار را کردند و در همان زمان متوجه شدند که این کار اشتباه است. گنا به ایوان کمک کرد تا مشتری، اسب آینده ایوان را که بلیال به او داده بود، تربیت کند و عمیقاً عاشق او بود. با این حال، وقتی پدرش از عشق آنها مطلع شد، ایوان را به مدرسه علمیه فرستاد تا آنها را از هم دور نگه دارد. درست قبل از رفتن، گنا به او گفت تا زمانی که تو برنگردی من هرگز خوشحال نخواهم شد و او رفت.
چند سال بعد، ایوان از حوزه علمیه برمی گردد تا ژنا را در انتظار او ببیند. در این زمان، مستر آیزاکس مرده است و جنا مزرعه را به ارث برده است. او از ایوان می پرسد که آیا او از پدر آنها متنفر است یا خیر و او می گوید نه، و می گوید که فهمیده است چرا این کار برای او آسان نبوده است. گنا اعتراف میکند که این کار را کرده است و در تمام این مدت منتظر او بوده است، حتی کتابخانهاش را دقیقاً همانطور که به یادگار مانده نگه داشته است. او اعتراف می کند که منتظر او بوده است و ایوان متوجه می شود که درست است که او هرگز واقعاً خوشحال نبوده است.
با این حال، در طول این مدت، ایوان توسط Order of St Vertinez مورد بازدید قرار می گیرد و Gena احساس می کند که توسط او طرد شده است. هنگامی که او برای باز کردن Domas Porada استخدام می شود، Gena از او می خواهد که بین او و Order تصمیم بگیرد و او دستور را انتخاب می کند.
بعد از آن که ایوان پازل Domas Porada را شکست، Gena در شرف قربانی شدن Temozarela است. او توسط Order of St Vertinez مورد استفاده قرار می گیرد تا ایوان را در نهایت ببندد و Temozarela را آزاد کند. مشخص شد که آنها این کار را با فرستادن پدر پیترو انجام دادند تا به ژنا بگوید که ایوان میخواهد نزد او برگردد و برای همیشه با گنا بماند. او در حالی که نام ایوان را صدا میکرد کشته میشود و مشخص میشود که یک روز در حالی که با ایوان بیرون بود، گنا از او خواست که آخرین کسی باشد که میبیند، زیرا معتقد بود وقتی مردم میمیرند آخرین تصویرشان برای همیشه با آنها باقی میماند. جنا در آغوش آیزاک می میرد.
پس از اینکه اسحاق روح خود را به بلیال فروخت، جسد جنا را می گیرد و او را با تمام خدمتکاران و اسب های کشته شده به مزرعه باز می گرداند. او را لباس می پوشاند و بر او ناله می کند. با این حال، بلیال ظاهر می شود و او را رها می کند تا با او صحبت کند. در این زمان، یک شخصیت ناشناس، احتمالاً خدمتکار تموزارلا، ظاهر می شود و مردگان قبرستان مجاور را زنده می کند. ایوان آنها را می بیند و به سمت خانه برمی گردد به سمت گنا. در آنجا او چندین زامبی را پیدا می کند که از او تغذیه می کنند و یک بار دیگر عکس می گیرد.
ایوان زامبی ها را با داس تراش می دهد، اما قبل از اینکه کارشان را تمام کند، جنا به عنوان یک زامبی به زندگی باز می گردد. او از او التماس میکند که همچنان او را دوست داشته باشد، اما او با سخنان بلیال مخالفت میکند و در عوض او را با داس میزند. گنا مدام از او می پرسد که چرا ایوان با داس سر او را جدا می کند و سرانجام به زندگی او پایان می دهد. هنگامی که او کشتن زامبی ها را تمام کرد، جسد او را می گیرد و او را در یک قبر موقت با یک صلیب در سرش دفن می کند و می رود.
جنا بعداً ظاهر می شود که ایوان در شرف کشته شدن توسط Achmode است. ایوان سرانجام شروع به پذیرش مرگ می کند و قبل از اینکه آرماندیل او را نجات دهد، جنا را در مزرعه ای روبروی او می بینیم. او همچنین به عنوان یک توهم برای لیزی ظاهر شد، چیزی نگفت و فقط قلب او را که غرق در خون بود لمس کرد، پس از اینکه لیزی تقریباً تسلیم تموزارلا شد.
[ویکیپدیا]