درباره Gwendal von Voltaire
پسر بزرگ سیسیلی. گوندال از ابتدا با تبدیل شدن یوری به مائو مخالفت داشت. او تاکتیکدان ماهری است و قادر به استفاده از جادوی زمین است و میتواند موانعی را ایجاد کند. زمانی که گوندال سرش شلوغ نیست، سرگرم بافندگی و خیاطی خود میشود، اما معمولاً موجوداتش هیچ شباهتی به آنچه که باید داشته باشند ندارند (مثلاً یک خرس با خوک سیاه یا گربهای که شبیه راکون است اشتباه گرفته میشود). او معتقد است که بافندگی به او کمک می کند تمرکز خود را تیز کند، اما در واقع از دوران کودکی برای او استرس را کاهش می دهد. او همچنین علاقه زیادی به حیوانات زیبا یا اشیاء بامزه مانند جاکلیدی دلفین (Bandou-kun) یوری دارد که در نمایشگاه دلفین ها دریافت کرد و بعداً به او هدیه داد. بهترین دوست دوران کودکی او آنیسینا فون کاربلنیکوف است، مخترعی که اغلب اختراعات خود را بر روی او آزمایش می کند و باعث نارضایتی او می شود. انیسینا نیز کسی است که به گوندال بافتنی را آموزش داده است. چشم چپ گوندال کلید یکی از چهار جعبه ممنوعه، «انتهای زمین» است.
گوندال مردی سرسخت است مگر در مورد دوست دوران کودکی اش، آنیسینا، و برادرانش. او از آنیسینا می ترسد و اغلب از او پنهان می شود تا بتواند از استفاده در یکی از آزمایش های دیوانه وار او جلوگیری کند. او حتی دیده می شود که از فکر کردن او وحشت زده عرق کرده است. در حالی که او در ظاهر محبت زیادی نسبت به برادرانش نشان نمی دهد، در مواقع استرس شدید نشان می دهد که به او اهمیت می دهد، به عنوان مثال تصمیم او برای ایستادن در برابر پادشاه اصلی برای نجات برادر کوچکش، ولفرام، است. جوزاک، که برای یافتن یکی از چهار جعبه ممنوعه فرستاده شده بود، به کنراد می گوید که گوندال واقعاً به سلامت کنراد اهمیت می دهد و نمی خواهد که کنراد علی رغم میل پادشاه اصلی برای یافتن جعبه ها از کنراد نگران باشد. جد او، زیگبرت ولتر، در کنار پادشاه اصلی جنگید.
زمانی که گوندال جوانتر بود، انسانها را تحقیر میکرد، عادتی که دانهیلی ولر آن را غرور مازوکو نامیده بود. در آخرین سفر دانهیلی به دهکده ای بی نام، او به گوندال گفت که قبل از آخرین دوئلشان از سواری لذت ببرند. پس از رسیدن به دهکده، گوندال از اینکه دهکده توسط شین ماکوکو به رسمیت شناخته نمی شود، شوکه می شود و رهبری حمله به راهزنانی را که روستا را هدف قرار داده بودند، بر عهده می گیرد. در این دوئل، گوندال دانهیلی را همان طور که واقعا بود می بیند، یک پیرمرد، نه مرد چابکی که در جوانی می شناخت. دانهیلی بعداً در سنین پیری می میرد و گوندال او را در نزدیکی درختی دفن می کند، جایی که دانهیلی به گوندال گفت که به دنبال چه چیزی بود. گوندال سالها بعد در حالی که با خانوادهاش و یوری در یک پیک نیک بود، اعتراف میکند که دانهیلی بزرگتر از هر کس دیگری در درونش بود، زیرا از آن مرد متنفر بود.
گوندال هیچ علاقه ای به روابط عاشقانه ندارد و حتی اشاره می کند که مسائل ناشی از روابط عاشقانه فراتر از توانایی او برای تأثیرگذاری است. او گهگاه به گرتا توجه نشان می دهد و اغلب در حالی که یوری و ولفرام در یکی از ماجراجویی های خود هستند مسئولیت او را بر عهده دارد. گوندال میداند چگونه بپزد، همانطور که برای گرتا این کار را انجام میدهد، زمانی که گونتر، که معمولاً برای گرتا شیرینی میپخت، قلعه را برای یک سفر کوتاه ترک میکند. گرتا اظهار میکند که کلوچههای گوندال زیبا به نظر میرسند در حالی که یوری میگوید گوندال در پخت خوب است، زیرا کوکیهای گوندال به شکل حیوانات درست میشوند، شبیه به شکلی که او میبافد. وقتی گرتا از گوندال می پرسد که آیا در حین انجام کار او مزاحمش می شود، گوندال می گوید: "از آنجایی که شما هستید، من اهمیتی نمی دهم".
او فرمانده ارتش شیاطین است و اغلب زمانی که یوری خود را در دردسر بزرگی می بیند، با نیروهای کمکی همراه می شود. او همچنین کسی است که کارهای اداری را انجام می دهد و اساساً پادشاهی را برای یوری اداره می کند. اغلب اوقات، وقتی یوری قلعه را ترک میکند، گانتر دیده میشود که وارد دفتر گوندال میشود و میخواهد یوری کجاست. گوندال معمولاً خسته به نظر میرسد و ایدهای را پیشنهاد میکند که برای گانتر جذاب به نظر میرسد، مثلاً یوری را در اتاقی حبس میکند که کسی در آن دخالت نمیکند.