درباره Hanna
مدت ها پیش، او خدمتکاری بود که در عمارت رایکولا کار می کرد. او به خاطر جدی بودن از کاتری متنفر است و اصلا با هابیل کنار نمی آید و مسخره بازی می کند. در پایان، هابیل در نهایت با یک طناب بسته می شود. با این حال، به دلیل هوش و ذکاوت سریع مادربزرگ گونیلا، هانا باید از عمارت رایکولا فرار کند. پس از آن، هنگامی که به طور غیرمنتظره ای با کاتری متحد شد، سعی کرد کاتری را به یک تاجر برده با احساسی نزدیک به رنجش خود بفروشد و مارتی را کاملاً آزار دهد.