درباره Helga Lui
یک دختر جوان آرام و درونگرا. او وقت خود را صرف کشیدن نقاشی می کند. خودش را نگه می دارد و همیشه چهره ای صاف دارد و نگران اطرافیانش است. او و تنها دوستش، چیتو، سعی می کنند از یک یتیم خانه در چیکائو فرار کنند تا به دنبال مکانی بگردند که هلگا در ذهنش تصور کرده است. این مکان اغلب موضوع نقاشی های او است.