درباره Hilda
هیلدا تنها بازمانده هولوکاست ناشناختهای است که دهکدهاش را از بین برد، و تمام کسانی را که میشناخت، و تنها سرگردان بود تا اینکه با هوروس ملاقات کرد که پیشنهاد میکند او را با خود به دهکدهاش بازگرداند.
هیلدا یک شخصیت بسیار شکنجه شده است. او تمایلات خودکشی، احساس گناه بازمانده و نفرت انگیز، تنها و افسرده را نشان می دهد. او آهنگ هایی را بر روی چنگ خود می نوازد و می خواند، اما اشعار او وحشتناک است و از غم و اندوه و از دست دادن صحبت می کند. او بارها و بارها از مهربانی روستایی که علیرغم تمایل شدید او به دوست داشته شدن و تعلق داشتن، نمی توانست عمق رنج او را درک کند، امتناع می ورزد.