درباره Jintetsu
Jintetsu شخصیت اصلی مانگا است. او در واقع در همان چند صفحه اول می میرد قبل از اینکه جنکیچی به عنوان یک سایبورگ دوباره زنده شود. او هیچ یک از توانایی های معمول منتسب به مردان نیمه مکانیکی را به دست نمی آورد، اما قسمت هایی از بدن او به سلاح خود تبدیل می شود. به هر دلیلی، نیکوکار او صلاح دید که برخی از اندامهایش بتواند تیغهها و امثال آن را بیرون بیاورد و به او اجازه دهد تا در نبردهای خود به روشهای غیرمتعارف مبارزه کند (همه انگشتان دست چپ او در واقع تیغه هستند). او همچنین قادر به هضم غذا نیست، نه بدون مش بندی مناسب قبل از مصرف. او در ابتدا به عنوان یک قاتل خونسرد به تصویر کشیده می شود، جایی که نگاه نفرت خالص در چشمان او برای هر مردی کافی بود که در مواجهه با او یخ بزند. با این حال، همانطور که مانگا ادامه می یابد، مشخص می شود که او در واقع نسبتا نوع دوست است، و در برخورد با مشاغل مزدور خود از شرافت خاصی پیروی می کند (با بوشیدو اشتباه نشود). علیرغم شغلش به عنوان یک قاتل برای استخدام، او بیشتر در حال نجات یا محافظت از مردم به جای تعهد به وظایفش دیده می شود. او همچنین در دیالوگ های مختلف نشان می دهد که مقصد مشخصی ندارد و می پذیرد که یک روز یا در کنار جاده ای در جنگ بمیرد. وجودی تاریک که او بدش نمیآید بیرون از خانه زندگی کند.
در گذشته، Jintetsu متعلق به یک قبیله نسبتاً قدرتمند به نام خانواده Senjiro بود. با این حال، پس از قتل پدرش، جینتسو قول انتقام گرفت و کسی که فکر می کرد قاتل او بود را کشت. در همان زمان، او مجبور شد از طریق یکی از بهترین دوستانش که شاگرد قاتل بود، بگذرد. مرگ او به یکی از مکررترین چیزهایی تبدیل می شود که دریفت کننده را آزار می دهد، و همچنین برخوردهای مکرر با کسانی که از گذشته او هستند. او دوست دوران کودکی دختری به نام اوتسوکی بود که قول داد پس از رفتن او منتظر بازگشت او باشد و با وجود خبر مرگش همچنان منتظر بود. او بعداً به زادگاهش برمیگردد تا هم خانواده ایزو را که فکر میکرد پدرش را کشتهاند و هم خانواده سنجیرو را به دلیل سازماندهی واقعی وقایع، عدالت ببخشد. او همچنین اوتسوکی را در مبارزه نجات می دهد. بالاخره با دیدن دوست دوران کودکی اش، از او التماس میکند که بماند و به او میگوید که برایش مهم نیست که او چه کرده یا چه اتفاقی برایش افتاده است. با این حال، جین تسو بدون توجه او را ترک می کند و به او می گوید که دوستش رفته است و او چیزی بیش از یک روح نیست. او همچنین با ریوجیرو، به عنوان مردی که زمانی در کودکی به او نگاه میکرد، و رنجی فایروالکر، همکار قاتلی که اغلب با او کار میکرد، ملاقات میکند. این دو در واقع به دنبال کشتن یکدیگر هستند، وفاداری جین را از هم جدا می کنند و احساسات او را متضاد می کنند. او بعداً تصمیم میگیرد بدون توجه به آن مداخله کند و با وجود تمام تلاشهایش، هر دو در حین مبارزه میمیرند. رنجی یک دختر خوانده به نام ماکوتو را پشت سر می گذارد که تصمیم می گیرد با مرگ "پدر" خود، اکنون فقط یک هدف در زندگی دارد: کشتن جینتسو و انتقام از خانواده اش. به همین ترتیب، او بدش نمی آید که او می خواهد او را بکشد،
جالب است بدانید که جین تسو در ظاهر دراماتیک مهارت دارد. او اغلب در مناسب ترین زمان وارد جنگ می شود و معمولاً با گله ای از کلاغ ها همراهی می شود. او همچنین مقدار باورنکردنی اعمال را به نفع دیگران انجام می دهد و خود را در موقعیت های مخاطره آمیزی قرار می دهد. او بیش از یک بار خود را متهم به قتل دیگران کرده است تا اقوام، دوستان یا خود قاتلان را آرام کند. او همچنین هرگز با صدای خود صحبت نمی کند، در عوض بر شمشیر خود تکیه می کند تا صدای او باشد.