درباره Johann Shmidt
یوهان شمیت، جمجمه سرخ، پسر یک روستایی درشت و مست آلمانی به نام هرمان شمیت و همسرش مارتا بود که طبق گزارشها، قدیس و رنجکشیده بود، که سالها آزار و اذیت و ضرب و شتم شوهرش را تحمل کرد. مارتا با به دنیا آوردن یوهان، تنها فرزندشان، درگذشت. هرمان شمیت که به دلیل مرگ زنی که هم دوستش داشت و هم از آن متنفر بود، به جنون کشیده شد و سعی کرد نوزاد تازه متولد شده را غرق کند و او را به قتل مارتا متهم کرد. دکتری که به تازگی نوزاد را به دنیا آورده بود، یوهان را از دست پدر مورد آزارش نجات داد و صبح روز بعد هرمان شمیت خودکشی کرد.
سپس دکتر یوهان را به یتیم خانه برد، جایی که کودک زندگی تنهایی را در پیش گرفت. یوهان در هفت سالگی از یتیم خانه فرار کرد و به عنوان یک گدا و دزد در خیابان ها زندگی می کرد. با بزرگتر شدن در مشاغل مختلف پست کار می کرد اما بیشتر وقت خود را در زندان به خاطر جنایاتی از ولگردی گرفته تا دزدی گذراند.
مرد جوانی شمیت گهگاهی نزد یک مغازه دار یهودی استخدام می شد که دخترش، استر، تنها کسی بود که تا آن زمان با شمیت با مهربانی رفتار می کرد. اشمیت که از اشتیاق به استر غرق شده بود، سعی کرد خودش را به او تحمیل کند، اما او توسط او طرد شد. شمیت با خشم غیرقابل فکر او را به قتل رساند. شمیت وحشت زده از صحنه گریخت، اما از ارتکاب اولین قتل خود نیز احساس شادی کرد. او با کشتن استر خشم نسبت به دنیایی را که در طول زندگی جوانی اش در او ایجاد شده بود، تخلیه کرد.