درباره Junzaburo Shiina
مدت ها پیش یک سامورایی به نام جونزابورو با ران تسوکیکاگه رابطه داشت. این او بود که به ران یاد داده بود که چگونه شمشیر را به کار ببرد، نه اینکه او را به خاطر معرفی کند. با این حال، وقتی زمان شروع سفرهای ران فرا رسید، یونزابورو شجاعت درونی برای همراهی با او را نداشت. بنابراین راه آن دو از هم جدا شد.
سالها بعد بود که مسیرهای ران و جونزابورو دوباره به هم میرسید. جونزابورو با یک رئیس یاکوزا روی نگهدارنده قرار داده شده بود و از دوجو خود در برابر حملات کسانی که علامت دوجو را به عنوان جایزه می گرفتند محافظت می کرد. هر زمان که استراحتی برای دوجو وجود داشت، جونزابورو از میلهای که در آن مشروب مینوشید، مسابقه میداد و با موفقیت از دوجو دفاع میکرد. این اتفاق افتاد که یک گیشا عاشق جونزابورو شده بود، اما توسط رئیس با فریب ازدواج ... همه در مقابل جونزابورو.
در آن روز بود که ران که با میو درگیر شده بود و راه خود را از دختر جدا کرده بود، با 9 ماه به نام او وارد بار شده بود و با یک بطری ساکه (که برابر بود با یک جرعه). آنجا بود که او با جونزابورو ملاقات کرده بود و با او خوش و بش کرده بود، اما او مجبور شد برای دفاع از دوجو برود. او همچنین از گیشا که عاشق او شده بود مطلع شده بود.
بعداً در همان روز، ران با میو، که پول زیادی به دست آورده بود، دوباره متحد شد، بنابراین او میو را به یک رستوران بسیار گران قیمت به خاطر دمنوش و لیموی سویا جذب کرد. در آن اقامت، او بیشتر از آنچه اتفاق افتاده بود، یاد گرفت. بنابراین روز بعد، او و میو وارد دوجوی رئیس یاکوزا شدند، زیرا می دانستند که جونزابورو موظف است از آن دفاع کند. آنها تصمیم گرفته بودند مبارزه را با استفاده از بوکن (شمشیرهای چوب ساج) انجام دهند. پس از چند پاس بلاتکلیف، ران در اطراف مانور داد و بازوی یونزابورو را شکست و اطمینان داد که او دیگر نمی تواند شمشیر را نگه دارد. او سپس به عشق قدیمی خود یک انتخاب داد: او می تواند بماند و بی فایده باشد ... یا می تواند با گیشا که او را دوست داشته فرار کند.
Junzaburo عاقلانه دومی را انتخاب کرد. رئیس یاکوزا که برای تماشای حمله مخفی شده بود، نگران شد و سعی کرد شاگردانش را وادار کند تا جونزابورو را متوقف کنند... اما همه آنها از قبل توسط میو مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. سپس ران رئیس را به زمین زد و به او هشدار داد که دخالت نکند. ران و میو سپس دوجو را ترک کردند (در حالی که میو علامت را در دست گرفت، که بعداً آن را کنار گذاشتند)، پس از آن دیدند که جونزابورو و بانوی عشقش به سمت کوهها راه میرفتند... و یک زندگی جدید.