درباره Kanta Senou
برادر کوچک جونپی. او یک برادر کوچک چوب پنبه ای و در عین حال شایان ستایش است که آنقدر خانواده اش را دوست داشت که برایش مهم نبود چگونه دوباره آنها را ببیند. او و جونپی همه کارها را با هم انجام می دادند، به همان اندازه که بچه ها می توانستند زیبا باشند. هر دوی آنها توافق کردند که از اردوگاه نگهداری از روسیه در شمال اردوگاه اسیران به دیدن پدرشان بروند. کانتا در نهایت بیمار شد و حتی بدتر از آن زمانی که آنها را به اردوگاه زندانیان رساندند. در پایان، آنها پس از به اشتراک گذاشتن صحنه ای دلخراش با پدرشان به بندر بازگردانده شدند. در طول سفر بازگشت، کانتا بدتر می شود و به زودی درگذشت. هنگامی که به بندر برگشت و می خواست سوار قایق شود، جونپی به پشت او سلام کرد و درباره کتاب مورد علاقه مادرشان با او صحبت کرد. جونپی او را تصور کرد که به همان جایی که او بود، بالای ستاره ها می رود، درست مانند آنچه کتاب آن را توصیف می کند.