درباره Lucifer
شیطان پروردگار جهنم، همچنین برادر دوقلوی فرشته مایکل. درست زمانی که او به مقام ستاره صبح و رئیس سرافیم تعالی پیدا کرد، خدا به او گفت که تنها با یک دلیل به دنیا آمده است - تبدیل شدن به شاهزاده تاریکی و حکومت بر شیطان ها و شیاطین. او که از این مکاشفه عصبانی بود، تصمیم گرفت به تجاوز به الکسیل برود تا خدا را خشمگین کند زیرا در بهشت اعتقاد بر این بود که الکسیل در واقع "دختر محبوب خدا" است. واقعیت این بود که YHWH/خدا در واقع فقط از او استفاده میکرد و میخواست او از سر راهش برود تا بتواند برنامهاش را دنبال کند. لوسیفر راهی برای دانستن این موضوع نداشت. با این حال وقتی فهمید که او آن زن سرد و بی احساسی نیست که همه او را باور داشتند، عاشق او شد، بلکه زنی است که همه چیز را با عشقی که شامل هر چیزی که لوسیفر دیده بود دوست داشت. او عاشق "
وقتی او و همرزمانش به زمین افتادند، دریافتند که جهنم زمینی بایر است که از هر نوع زندگی ناتوان است، بنابراین بدن خود را در زمین جهنم ریشه دوانید و با آن یکی شد تا جهنم را قابل سکونت کند. بنابراین هنگامی که زمین جهنم می شکند، خون او است که فوران می کند. او بعداً برای بار دوم به عدن باز میگردد تا الکسیل را از زندان خدا ساختهاش آزاد کند و در نتیجه در ایجاد شورش دوم که الکسیل به راه انداخت کمک کرد.
به عنوان مجازات او برای کمک به فرار الکسیل از عدن، خداوند روح او را بیرون می کشد و آن را در یک شمشیر هفت تیغه به نام Nanatsusaya Mitamanatsurugi زندانی می کند. روحش آنقدر در شمشیر اسیر بود که تمام خاطراتش را فراموش کرد. تعدادی از افراد سعی کردند شمشیر را به دست بگیرند و شکست خوردند تا اینکه الکسیل آمد. او به او اجازه داد تا او را کنترل کند، زیرا او زنی بود که تمام خاطراتش را در دست داشت. به عنوان ناناتسوسایا، لوسیفر از الکسیل متنفر بود زیرا او درمانده بود زیرا او بیشتر از او درباره او می دانست و هرگز گذشته خود را برای او فاش نمی کرد. اما زمانی که الکسیل توسط فرشتگان اسیر شد و در کریستال فرشته مهر و موم شد، ناناتسوسایا او را در تمام تناسخ هایش دنبال کرد. او خود را فریب می دهد که فکر می کند به این دلیل است که از او متنفر است و می خواهد رنج او را ببیند، اما در نهایت اعمال او خلاف آن را ثابت می کند.