درباره Lydia Carlton
لیدیا کارلتون، دختر پروفسور کارلتون، یک دکتر پری 17 ساله است. او قدرت کمیاب دیدن پری ها را دارد، توانایی ای که از مادرش به ارث برده است. لیدیا همچنین دارای چشمان سبز است، ویژگی کسانی که استعداد دیدن پریان را دارند. او مستقل و مهربان است، لیدیا از کمک به دیگران دریغ نمی کند. او عاشقانه پدرش را دوست دارد و برای او هر کاری انجام می دهد. او پس از کمک به ادگار در بازیابی شمشیر مرو (کلید شناخته شدن او به عنوان ارل شوالیه آبی توسط ملکه انگلیس) به عنوان مشاور او در امور مربوط به پری، برای ادگار کار می کند. به دلیل مشکلات گذشته، لیدیا ایده عاشق شدن را دوست ندارد و حتی به نظر می رسد از آن می ترسد. هنگامی که او کودک بود، پسری به او نامه ای عاشقانه داد که - همانطور که بعداً مشخص شد - توسط دوستانش جرأت کرد و او را خرد کرد. او همچنین کلپی را طلسم کرد تا به او نزدیک نشود، زیرا پیشرفت های تهاجمی او برای او دردسرساز بود. وقتی ادگار عشقش را به او فاش میکند، او باور نمیکند، و فقط باور میکند که او فقط خود بازیبوی همیشگیاش است.
هدف او تبدیل شدن به یک دکتر پری تمام عیار است، و اغلب خود را با میل و رغبت در معرض خطر قرار می دهد که در مورد مشکلات بین انسان ها و پری ها باشد.
به نظر می رسد که او برخی از مشکلات عزت نفس دارد، و به موهای خود به عنوان "زنگ رنگ" اشاره می کند و خود را با مادرش، که ظاهراً زنی با زیبایی قابل توجهی بود، مقایسه می کند. همه کسانی که قبل از مرگ مادرش را می شناختند می گویند که آنها هیچ شباهتی به هم ندارند. یک بار، در یک طغیان، او به پل فرمن اعتراف می کند که فکر می کند اصلاً ناز نیست، و این بخشی از دلیل تلاش او برای کمک به راه های دیگر (با سخت کوشی) است.
لیدیا در حال حاضر نامزد ادگار در نظر گرفته می شود، وضعیتی که او به شدت آن را انکار می کند، علی رغم خواستگاری ادگار از او و پری های متعددی که او را اینگونه صدا می کنند. او این وضعیت را زمانی به دست آورد که یک حلقه سنگ ماه را پذیرفت (که قبلا متعلق به گوندولن، کنتس یکی از ارل های شوالیه آبی گذشته قبل از ادگار بود)، که عملاً به این معنی بود که او پیشنهاد او را پذیرفت. حلقه سنگ ماه ظاهراً قدرت محافظتی خاص خود را دارد. این باعث شد که روح لیدیا به طور کامل در دام دنیای پریان در جلد 6 مجموعه رمان قرار نگیرد، و همچنین به لیدیا این امکان را داد که طلسم کلپی را در زمانی که او میخواست او را با جادو به دنیای پری بیاورد (برای جلوگیری از صدمه دیدن او) بشکند. در آتش متقابل بین ادگار و شاهزاده).