درباره Mrs. Yokokawa
او برای اولین بار دیده می شود که یک کاپوت روی ستسوکو می بندد و به او می گوید که دختر خوبی باشد و در حالی که خانواده برای بمب گذاری آماده می شوند به برادرش گوش دهد. او سپس بیان می کند که بهتر است برای پناهگاه شروع کند و آنها در اسرع وقت او را در آنجا ملاقات کنند. سیتا از او می پرسد که آیا داروی قلبش را همراهش دارد یا خیر، او می گوید بله و به کیفش اشاره می کند و به او می گوید نگران نباش. سپس او را ترک می کند.
وقتی سیتا و ستسوکو به پناهگاه میرسند، به سیتا گفته میشود که مادرش به شدت مجروح شده است. او به دیدن او می شتابد و او را می بیند که روی تخت خوابیده، به شدت پانسمان شده، خون آلود و سوخته است. سیتا با وحشت می گوید که مادرش ناراحتی قلبی دارد و می پرسد که آیا می تواند داروهایش را بخورد؟ مرد آنجا بیان می کند که متوجه خواهد شد. وقتی او می رود، سیتا سعی می کند با او ارتباط برقرار کند، اما تنها با یک نفس نرم از او استقبال می شود.
وقتی سیتا نزد ستسوکو برمی گردد، به او می گوید که صدمه دیده و در بیمارستان بستری است، اما به زودی خوب می شود، زیرا می ترسد حقیقت را به خواهر کوچکش بگوید.
جسد مادر سیتا در حالی که مگسها و انگلها در اطراف او حرکت میکنند در کامیونی قرار داده میشود، در حالی که مردی میگوید که او بانداژ نشده است، زیرا بدنش بسیار وحشتناک است. مرد دیگری می گوید که باید آن روز با گرمایی که دارند سوار کامیون شود. سیتا تماشا می کند که آنها او را با خود می برند. او سپس در آتشی عظیم با بسیاری از اجساد دیگر سوزانده می شود.