درباره Nanao Higashiyama
:::اخطار اسپویلر:::
Nanao Higashiyama شریک سرنوشت ساز Kohanamaru است. او زمانی که در ایستگاه قطار به کوهانامارو برخورد می کند، در حالی که برای گرفتن قطار بعدی عجله دارد، با او برخورد می کند. او به زودی متوجه می شود که در بدن خودش نیست و با عجله برمی گردد تا پسری را پیدا کند که با او عوض شده است. Kohanamaru هیچ اطلاعی در مورد آنچه برای آنها اتفاق افتاده است، Nanao وقتی متوجه می شود که نمی تواند به قرار خود برود وحشت می کند. او ناامید، کوهانامارو را مجبور میکند تا برای او به قرار ملاقات برود و به کوهانارو میگوید که در خفا چه کاری انجام دهد و از شرمندگی خود در مقابل پسری که دوستش دارد اجتناب کند.
دل شکسته از اینکه قرارش کوهانامارو را ترک کرد، به این فکر که او خودش است. نانائو فوراً فکر کرد که او را ترک کرده است زیرا او را دوست ندارد. Kohanamaru سعی کرد او را دلداری دهد، در تلاش های خود آنها به طور تصادفی بوسیدند. او میآموزد که کوهانامارو است، شریک سرنوشتساز او است، که در آن از برادر دوقلوی کوهانارو، کوناتسو، خوشش میآید. بعداً مشخص شد که دلیل علاقه او به کوناتسو، محبوبیت او نبود، بلکه به دلیل اتفاقی بود که در کودکی او رخ داد. او توضیح می دهد که به روستا رفته و با پسری آشنا شده است، آن پسر و او با هم دوست شدند. نانائو به یاد آورد که یک بار با او آتش بازی تماشا کرد و گفت که آنها بسیار زیبا بودند. او احساس می کرد که آن پسر کوناتسو است در حالی که در حقیقت واقعاً کوهانامارو بود.
در جلد 2، مشخص می شود که او در باشگاه تیراندازی با کمان است و استعداد آن را دارد. در طول مسابقه تیراندازی با کمان، کوهانامارو جای Nanao را می گیرد که آنها دوباره به طور تصادفی می بوسند. این اتفاق باعث شد که احساسات Nanao نسبت به Kohanamaru بیشتر شود. شواهد بیشتری حاکی از احساسات نانائو برای کوهانامارو پس از جشن تولد او نشان داده شده است. وقتی متوجه شد که مشکلی با کوهانامارو وجود دارد. پس از اینکه کوهانامارو تمام خاطرات خود را از او از دست می دهد، او به شدت تحت تأثیر قرار می گیرد. بعد از اینکه پدرش تصمیم میگیرد که کوهانامارو با او برای سفر به سراسر جهان به آنجا برود، متوجه میشود که واقعا چقدر او را دوست داشته است.
در پایان، یک Nanao بسیار قدیمیتر دیده میشود که در فرودگاه قدم میزند. آنجاست که به مردی برخورد می کند و به طور تصادفی او را می بوسد، آن مرد کوهانارو بود. او را در آغوش می گیرد و زمانی را که برای اولین بار ملاقات کرده اند به او یادآوری می کند.
(از ویکی پدیا)