درباره Parn
پرن در دهکده ای کم و بیش آرام بزرگ شد و تنها نگرانی واقعی یک قبیله اجنه در آن نزدیکی بود. او در کودکی توسط دیگران طرد شد، زیرا پدرش لکه سیاهی روی نامش داشت (اگرچه جزئیات آن هرگز مورد بحث قرار نمیگیرد) و قبل از اینکه نامش بازگردانده شود در جنگ با کشور فلیم کشته شد.
پرن که بزرگ شد، پدرش را بت کرد و علیرغم آنچه دیگران درباره او میگفتند، از او به عنوان مردی بزرگ یاد میکرد و او را تنها به عنوان مردی شرافتمند میدانست. او که هرگز از شرایط سقوط پدرش خبر نداشت، پدرش را تنها مردی مهربان و مهربان با روحیه جنگجو می دانست.
پارن یک دوست صمیمی به نام Etoh داشت که چند سال قبل از شروع داستان، دهکده را ترک کرد تا کشیش فالیس، خدای متعال شود. او همچنین دوست خوبی با دختر شهردار بود و حتی ممکن است از دوران کودکی با او دوست داشته باشد، اگرچه این فقط ضمنی است.