درباره Rachel
فریلنسر مرکز اطلاع رسانی دیلی دی. راشل به عنوان دختر یک مهندس قطار، که پس از سرزنش ناعادلانه برای یک حادثه وحشتناک قطار به ویرانی رانده شد، قطار را دوست دارد اما نسبت به صنعت قطار تلخ است. به این ترتیب، او اغلب با قطار سفر می کند، اما هرگز کرایه خود را نمی پردازد.
در سال 1931، ریچل سوار بر فلاینگ پاسی فوت می شود تا به دفتر مرکزی اخبار روزانه در نیویورک برسد. هنگامی که مردان لومر، بیکی و نیک به طور همزمان سعی می کنند ماشین را تصاحب کنند، او در ماشین اتاق ناهارخوری نشسته است. در میان سردرگمی، ریچل مخفیانه از پنجره عبور می کند و به زیر ماشین ها پناه می برد.
در ابتدا، ریچل یک ناظر است در حالی که وقایع روی فلایینگ پاسی فوت رخ می دهد. هنگامی که او تعدادی از تروریستها و چسلاو مایر را میکشد، دید دست اولی از ردیاب ریل پیدا میکند. در یک مورد او توسط ریل ردیاب در حالی که به زیرشاخه قطار چسبیده است مشاهده می شود. او به سمت راشل می دود و در گوش او زمزمه می کند و باعث می شود که فریاد بزند و از او عقب نشینی کند. در نهایت، ریچل نقش فعال تری را ایفا می کند و به نیس هالیستون، نیک، ناتالی و مری بریام کمک می کند تا از لومرها فرار کنند.
پس از وقایع روی هواپیمای فلاینگ پاسی فوت، ریچل به دفتر اخبار روزانه مراجعه می کند و در آنجا همه چیزهایی را که در قطار شاهد بوده به رئیس و نیکلاس گزارش می دهد. بعد از این که او این کار را انجام می دهد، رئیس در مورد اینکه چقدر او برای کمک به مسافران غیرمشخص بود، اظهار نظر می کند. راشل اقدامات خود را با بیان اینکه دیگر نمی خواهد شاهد خونریزی باشد توضیح می دهد.
وقتی ریچل به رئیس توضیح می دهد که معتقد است ریل ردیاب یک هادی است، او به کلماتی که او به گوش او گفته بود، بازگشتی می زند، که نشان می دهد او می دانست که او یک غارتگر بوده است. به نوبه خود، رئیس به او و نیکلاس نشان می دهد که ردیاب راه آهن در واقع است