درباره Raymond
ریموند پدر ناجا است. او ابتدا کولت را در شب اولین توپ او ملاقات کرد. او در املاک به عنوان معلم موسیقی کار میکرد و در یکی از اتاقهای کناری پیانو مینواخت که کولت به داخل خانه رفت. تا چند سال بعد پدر کولت مخالف مسابقه بود، زیرا ریموند فقط یک معلم موسیقی ضعیف بود، بنابراین کولت و ریموند فرار کردند. آنها در پاریس زندگی می کردند، جایی که دخترشان ندجا به دنیا آمد. ریموند ناجا و کولت را بسیار دوست داشت و لالایی "اتویل" را برای ناجا نوشت.
(گرفته شده از ")