درباره Santo
سانتو دوستش میکوری را به شدت عصبانی کرده بود، اما دلیلش را به خاطر نمیآورد، زیرا در ایستگاه قطار اخم کرده بود. هنگامی که ریکو با سانتو ملاقات کرد، قول داد که روز بعد او را در راه میکوری همراهی کند، اما از آن روز دیگر هرگز به سانتو نیامد.