درباره Souji Okita
شمشیرزن نابغه و افسر شینسنگومی. او شخصیتی بی دغدغه و رفتاری دوستانه و گاه کودکانه دارد، اما در موقعیت های جنگی مهارت مرگبار ترسناکی از خود نشان می دهد. او شیرینی جات را دوست دارد و با بچه هایی که دوست دارد با آنها بازی کند و در عوض او را می پرستند، علاقه دارد.
او ابتدا به عنوان دستیار معاون کاپیتان منصوب شد. بعداً در این سری، او به عنوان کاپیتان تیم اول منصوب می شود. او پیوندهای محکمی با کوندو دارد، کسی که اساساً اوکیتا را از زمانی که او نوجوان بود، پس از آن که مادر و خواهر و برادرش دیگر توان مراقبت از او را نداشتند، و هیجیکاتا، که او را مانند یک برادر دوست دارد و به او احترام میگذارد، بزرگ کرد. او اولین کسی است که جنسیت واقعی سی را کشف میکند و در هر موضوعی که مربوط به این واقعیت باشد، امین اوست. او می خواست که او پس از انتقام گرفتن از یک دختر به دلیل وحشیانه زندگی یک سامورایی، به زندگی عادی خود بازگردد، و اغلب سعی می کند او را متقاعد کند که این کار را هر زمان که فکر نمی کند او انجام دهد. می تواند به وجود آید.
برخلاف این ذهنیت، او بیشتر اوقات او را پسر می بیند، حتی گاهی فراموش می کند که او یک دختر است، که سی هم از آن عصبانی می شود و هم از آن سپاسگزار است. او بهعنوان مربی سی، او را آموزش میدهد و نمیترسد که اگر احساس میکند که به آن نیاز دارد، سختگیر باشد یا گاهی حتی سرد باشد، اما او بیشتر در حال بغل کردن، مسخره کردن یا احمق بودن در اطراف او دیده میشود و در واقع مورد توجه قرار میگیرد. از طرف همسالانش "خیلی نرم" با او باشد. او از سی محافظت می کند و نگران سلامتی او است و اغلب نگران این است که او چه می کند یا کجاست. اگر احساس کند در خطر است، همیشه سریع کنار او هجوم میآورد، و اغلب به عنوان نوعی آرامش و اطمینان برای او عمل میکند. پس از ایکدایا جیکن، او اعتراف می کند که به گونه ای از سی آمده تا از خویشاوندان خود مراقبت کند (مثل او که هیجیکاتا انجام می دهد)، اما اینطور نیست. تا بیش از یک سال پس از آن وقایع که متوجه می شود واقعاً عاشق اوست. از قضا، بقیه (به جز سی) قبلاً تصور می کردند که او و سی مدتی قبل از آن رابطه عاشقانه با یکدیگر داشتند. غافل بودن اوکیتا از عشق ناشی از یک حادثه دردناک است که در 17 سالگی او رخ داد، زمانی که زنی که او را رد کرده بود در مقابل او اقدام به خودکشی کرد. اگرچه زن مورد بحث زنده ماند، اما این حادثه اوکیتا را عمیقاً آزار داد و او به این نتیجه رسید که عاشق شدن ارزش چنین درد و رنجی را ندارد و در نتیجه از آن زمان تاکنون از زنان فاصله گرفته است (چیزی که بعداً متوجه میشود وقتی اتفاق نیفتاده است. سی را ملاقات کرد، به دلیل طبیعت او به عنوان یک دختر که می خواست به عنوان یک مرد تصور شود). یکی دیگر از موانعی که برای هر عشق بالقوه ای ممکن است داشته باشد این است که او زندگی خود را وقف راه سامورایی کرده است و مدت هاست با خود عهد کرده است که هرگز ازدواج نخواهد کرد. به همین دلیل، علیرغم احساساتش، او بیشتر مایل است به سی اجازه دهد تا زندگی یک دختر معمولی را داشته باشد و حتی با شخص دیگری ازدواج کند تا اینکه تمایلی به بودن با او را به زبان بیاورد، زیرا خود را کسی نمی بیند. می تواند شادی واقعی او را به ارمغان بیاورد