درباره Uraltugo Noi Nueph
سن: 53، 58، 62-63 (در آلما توران)
متحدان: سلیمان یهواحاز ابراهیم، علاءالدین، شبا، اربا (سابق)، اتنان (سابق)، فلان (سابق)، وحید (سابق)، ستا.
دشمنان: جودار، الثامن، داوود یهوحاز ابراهیم
شغل: نگهبان قصر مقدس، جن، شعبده باز (سابق)، مجوس (سابق)
وابستگی: سلیمان، علاءالدین (سابق)، آلما توران (سابق) و قصر مقدس
Uraltugo Noi Nueph، که بیشتر با نام اوگو (ウーゴ) شناخته می شود، ابتدا تصور می شود که جن علاءالدین باشد، اگرچه بعداً مشخص شد که او متعلق به پادشاه سلیمان است. او یک مجوس سابق آلما توران و صاحب یکی از 72 عصای الهی است. اوگو و علاءالدین برای مدت طولانی با هم دوست بودند و علاءالدین دوست خود را با نامگذاری جادو به نام "اوگو" به نام او گرامی داشت.
اوگو به علاءالدین احترام زیادی می گذارد و او را امپراتور می نامد و برای محافظت از او هر کاری انجام می دهد. در نبرد خود با جودار، هنگامی که علاءالدین مجروح شد، اوگو خشمگین شد و بر علیه جودار حمله کرد و او را در هم کوبید. او همچنین در اطراف زنان بسیار خجالتی است و با لمس آنها غش می کند.
در طول مدت حضورش در آلما توران، ایتنان او را بزدل میدانست، زمانی که دومی درباره پنهان شدن او در پشت سرش در جریان یورش برای یک عصای الهی اظهار نظر کرد. علیرغم هوش بالایش، به نظر میرسد که فالان و ایتنان صحبتهای او درباره نظریههای جادویی و ریاضیات را غیرقابل تحمل میدانند و نام «علم/اوتاکوی جادویی» را برای او به ارمغان میآورند. خجالتی بودن او نسبت به زنان ممکن است ناشی از این واقعیت باشد که او در طول زندگی خود در آلما توران به دلیل صحبت های مداوم خود در مورد تئوری ها، همانطور که توسط فالان گفته می شود، نتوانست دوست دختری پیدا کند. با گذشت سالها، صحبت کردن با دخترانی که با آنها آشنا نیست برای او سخت تر می شود. علیرغم همه اینها، اوگو خوش بین است و آماده است تا در امر سلیمان مشارکت کند.
اوگو قبلاً در آلما توران زندگی می کرد و یکی از سه مجوس حکیم پادشاه سلیمان بود. قبل از آن، او بخشی از مقاومت سلیمان بود که به دنبال سرنگونی حکومت ارتدوکس بود. بعدها، پس از جایگزینی سلیمان به عنوان خدا، او به همراه اربا و سبا به عنوان یکی از سه مجوس حکیم او انتخاب شد.
هنگامی که تنش بین سبا و جادوگران ایجاد شد، او تنها کسی بود که نسبت به هر دو طرف بی طرف ماند. گرچه اربع بعداً الثامن را تشکیل داد و جنگ در گرفت و شبا کشته شد. قبل از اینکه روح سبا به رخ برگردد، فرزندش علاءالدین را به او سپرد. جنگ در حالی به پایان رسید که سلیمان الثامن را به فضای دیگری مهر و موم کرد و آخرین کلمه او به اوگو این بود که جهان را از نو بسازد.
او همچنین کسی بود که سیستم مجوسی جهان جدید را ایجاد کرد و به جین ها دستور داد که خدایان نگهبان ظروف فلزی ظروف پادشاه خود باشند. پس از آن، او خود یک جن و نگهبان کاخ مقدس شد تا به فرستادن ارواح مجوس ادامه دهد. 1000 سال بعد، الثامن زنده شد و یکی از مجوسان برگزیده جودار را برای حمایت از نقشه آنها گرفت. اوگو سرانجام تصمیم گرفت علاءالدین را که هنوز به شکل جنین بود، با استفاده از رُخ که متعلق به مادرش سبا بود، به فرزند تبدیل کند.
اوگو با علاءالدین در "اتاق استحکام" در کاخ مقدس بود. آنها برای مدت طولانی قادر به فرار نبودند. اوگو به علاءالدین هر آنچه را که می داند آموخت. علاءالدین از یکی از آرزوهایش استفاده کرد تا اوگو را دوستش کند. آنها اوقات خوبی را با هم داشتند تا اینکه زمان رفتن علاءالدین فرا رسید. اوگو با او رفت، اما سرش چندان خوش شانس نبود.