خلاصه
آزومایا کوتوری یک دختر نوجوان معمولی بود که به مدرسه می رفت، با دوستانش می رفت و به پسری علاقه داشت. سپس، یک روز، او با یک کامیون برخورد می کند و می میرد، اما روح او هنوز در این بعد سرگردان است. به نظر می رسد که پسر کوتوری، کوزاکابه آروتو، از نظر روحی با هم هماهنگ است و می تواند کوتوری را ببیند، حتی اگر هیچ کس دیگری نمی تواند. آروتو می تواند بفهمد که کوتوری واقعاً نمرده است، بلکه فقط در کما است و روح او، شکل فعلی اش، از بدن فیزیکی اش فرار کرده است. برای بازگشت به حالت عادی، او باید راهی پیدا کند تا دوباره خود را با هم ترکیب کند. در این بین، کوتوری در نهایت با آروتو و خانواده اش که می توانند او را ببینند، زیر یک سقف می ماند. اگرچه شرایط ایده آل نیست، کوتوری از گذراندن زمان صمیمی با دوستش خوشحال و عصبی است.