خلاصه
مردم همیشه می گویند این اتفاق برای آنها نخواهد افتاد. آنها می گویند شانس فقط یک در صد هزار است. در حالی که 99999 نفر ممکن است خوب باشند، همیشه آن یکی وجود دارد. و این همان موردی است که زندگی و اطرافیانشان را پاره می کند. حتی عشق جوان و معصوم نیز از این ظلم رها نیست... رینو ساکوراگی دختری نرم و لطیف است که خشم خود را از طریق هایکوهای خشمگین تخلیه می کند. او مخفیانه به دنبال رن کیریتانی، پسر محبوب مدرسه است. اگرچه به نظر می رسد که آنها لیگ ها از هم فاصله دارند، اما او بدون تردید از او می پرسد که چه فکری در مورد او می کند، و باعث می شود آن دو متوجه شوند که احساسات مربوطه شان متقابل است. در حالی که احساسات آنها متقابل است، چیزی به مراتب بی رحمانه تر این زوج را تهدید می کند. شانسها فقط یک در صد هزار بود، اما این اتفاق برای آنها میافتد و این زوج مجبور میشوند این سوال را بپرسند که آیا "خوشبختانه" حتی وجود دارد.