خلاصه
کاتو پس از اقدام به خودکشی به دلیل قلدری، قدرت های ماوراء طبیعی و بدنی نابود نشدنی پیدا می کند. با دیدن قلدر خود، اودا، دوباره، او را با قدرت خود می کشد. کاتو خسته است، اما اودا به زندگی باز می گردد و با توانایی شنیدن افکار درونی دیگران بیدار می شود. کاتو، کنجکاو در مورد وضعیت اودا، برای بررسی او می رود و اودای ضعیف و ترسیده را پیدا می کند، که کاملاً با رفتار مغرور قبلی او تغییر می کند. وقتی این دو رو در روی هم قرار می گیرند، متوجه می شوند که نمی توانند افکار یکدیگر را بشنوند و تنها زمانی که با هم هستند می توانند همه چیز را فراموش کنند و دوباره «عادی» شوند. در این دنیای جهنمی، تنها کسانی که آنها را درک می کنند، یکدیگر هستند و چنان به یکدیگر وابسته می شوند که گویی به دنبال بلندی هستند...