خلاصه
جنی زاکری در شهر تگزاس که در آن بزرگ شده بود، الگو بود. همه بر این باور بودند که دختر واعظ بیحرم و شایسته است، اما جنی بهتر میدانست - و بلید تیلور هم همینطور. بلید شهرت او را تهدید کرد. پس از سالها دوری، پسر بد زاکری فالز، عضوی از قبیله زکری، بازگشت تا حقوق خود را در مزرعهی تفریحی خانوادگی مطالبه کند و آن را به روش خودش اداره کند. داشتن بلید در اطراف احساسات جنی را برانگیخت. نگاه های طلایی او و خاطره زنده بعد از ظهری که یک بار با هم به اشتراک گذاشته بودند کافی بود تا دوباره قلب او را به آتش بکشد...