خلاصه
بیش از یک سال است که او را در حال خیانت به او دستگیر کرده است. اگرچه سامانتا در حال مبارزه است، اما در حال عادت کردن به زندگی جدید با دختر کوچکش است. یک روز، شوهرش در آپارتمانش حاضر شد. او آمد تا از ارث هنگفتی که پدرشوهرش برای نوه اش گذاشته بود به او بگوید. اما او برای دریافت آن شرط تکان دهنده ای به او داد. اگر سامانتا بخواهد ارثیه را دریافت کند، او و آنی باید تا شش ماه آینده با او زندگی کنند. سامانتا نمی تواند با مردی که به او خیانت کرده زندگی کند. اما وقتی او به آینده دخترش فکر می کند ... سامانتا تصمیم گرفت به خانه او برگردد و فقط به نام ازدواج کند.