خلاصه
یک شب، هانی، معلمی در یک جزیره کوچک گرمسیری، در یک جشنواره محلی از تناسب اندام رنج می برد. مردی به نام کلت با چشمان مسی سرد و زیبا و بدنی قوی به او کمک می کند. هانی حتی با وجود اینکه قسم خورده بود که دیگر عاشق نخواهد شد، احساس می کند قلبش به سرعت می تپد. او شاهزاده خانم موراز است که پس از کمک به ارتکاب جنایت شرم آور مجبور به ترک کشورش شد. با چنین رازی، چنین گذشته ای، او حق ندارد کسی را دوست داشته باشد...