الیز جیمسون دومی که وارد اتاق هیئت مدیره کارآفرین الخاندرو آگیلار میشود، جذابیت مغناطیسی به شخصیت کاریزماتیک و ظاهر زیبای او احساس میکند. الخاندرو در ابتدا ایده های او را رد می کند، اما پس از نشان دادن هوش تجاری قوی خود، الیز بزرگترین کنسرت روابط عمومی حرفه خود را به ثمر رساند. او برای دنبال کردن رویا هیجانزده است... تا زمانی که میز کار در کنار آلخاندرو میگیرد. مدیر عامل خودخواه و خواستار او را وحشی می کند، اما الیز نمی تواند با محبت به او نگاه کند. او چنین چشم های تنهایی دارد ... این مرد نمی داند عشق چیست ... اما پس از آن ، او هم نمی داند.