خلاصه
ریا زنی زیبا و جوان است که در گوشه کوچکی از اوزاکا کار می کند و برای سالمندان ناهار می دهد. او با مردان جوان رفتار خوبی ندارد، بنابراین یک "دوست پسر هوا" ایجاد کرده است که تصور می کند همیشه او را دوست دارد و از او حمایت می کند. ریا به 30 سالگی نزدیک می شود بدون اینکه واقعاً با هم قرار داشته باشد. یک روز، تجارت کوچک تحویل غذا توسط یک شرکت توکیو خریداری می شود. ریا و دوست چاقش کیو در نهایت برای کار به توکیو می روند و متأسفانه کارگران مسن را پشت سر می گذارند. اشتباهات و سوء تفاهمها در هر بخشی که ریا سعی میکند در آن کار کند رخ میدهد (بسیاری از آنها به این دلیل است که مردم تصور میکنند او انگلیسی صحبت میکند، بر اساس ظاهر نیمه ژاپنیاش)، و او از اینکه در نمایندگی از افرادی که پشت سر گذاشته است ناامید است. در اوزاکا سرانجام ریا منشی می شود. هنگامی که او در جلسه ای در مورد تحویل غذا به سالمندان پایان می یابد، او احساس می کند که مجبور است در مورد تجربیات خود صحبت کند. او مطمئن است که در شرف اخراج است، اما در عوض، به عنوان منشی شخصی رئیس شرکت جوان ارتقا می یابد. ریا از شغل خود به عنوان منشی مطمئن نیست، به نظر نمی رسد که بتواند در محل کار دوست پیدا کند و هیچ ایده ای ندارد که چگونه با مرد زیبایی که اکنون رئیس مستقیم او است، رفتار کند!