هیباری هاناگوکانی یک نوجوان پیش از نوجوانی بسیار مشتاق است که دوست دارد یک طلسم پاتاپی (یک اسباب بازی بسیار محبوب شبیه تاماگوچی) داشته باشد و در مورد پسری که او را "ojiisama" (شاهزاده) می نامد رویاهای زیادی می بیند. یک روز پیرمرد اکچی به او می گوید که شاهزاده اش در تپه محلی منتظر اوست. هیباری به ملاقات او می دود، اما او فقط یک طلسم پاتاپی را می یابد که از آسمان در آغوش او می افتد. او نه تنها ثابت کرد که شاهزاده او واقعی است، بلکه او به او هدیه داد. با این وجود، زنی با سینه درشت سعی می کند پاتاپی جدیدش را بدزدد که تبدیل به دیوا می شود.