خلاصه
مارتا به عنوان یک سرور کم پوش در یک رویداد صنعت ویسکی کار می کند وقتی با سایمون، تاجری که هیچ کس تحت تاثیر او قرار نمی گیرد، ملاقات می کند. بعد از اینکه او را به روسپی بودن متهم می کند، او را با یک لیوان شامپاین می ریزد... فقط برای اینکه او برگردد و او را به شام دعوت کند! آنها قبل از اینکه او متوجه شود، آن را قطع می کنند، اما پرت سعادتمندانه آنها وقتی به او می گوید که به انگلیس برمی گردد ناگهان پایان می یابد. سه سال بعد، آنها دوباره ملاقات می کنند. او ممکن است از دیدار مجدد غافلگیرکننده آنها شوکه شود، اما وقتی می بیند که او مثل همیشه جذاب است، قلبش نمی تواند جلوی سرعتش را بگیرد. و درست زمانی که به خودش گفته بود از مردانی مثل سایمون دوری می کند...