خلاصه
او "شیطان" است که عاشق گل است. همه دخترها وقتی او در اطراف است احساس می کنند که دوستش دارند. همه چیز برای او یکسان بود تا اینکه دختری گریان را دید که به باغش دوید. او فکر می کرد که او مانند هر دختر دیگری است، اما در نهایت، او زیباترین گلی بود که تا به حال دیده بود...