خلاصه
"Alabaster" یک داستان علمی تخیلی جنایی با تعلیق است که جنبه تاریک روان انسان را به تصویر می کشد که به چیزهای زیبا حسادت می کند. جیمز بلاک یک مرد سیاهپوست جوان با نیات شوم است. وقتی او در زندان است، پیرمردی عجیب از پرتو لیزر «اف» که انسان و هر موجود زنده دیگری را نامرئی میکند به او میگوید. جیمز پس از آزادی از زندان، پرتو لیزر F را دریافت می کند. اما چون پرتو ناقص است، با شکلی زشت نیمه شفاف می شود. از آن زمان به بعد خود را «آلاباستر» می نامد و از هر چیز زیبایی متنفر است. او با استفاده از پرتو لیزر F شروع به از بین بردن منافقان و کسانی می کند که به زیبایی خود می بالند. وقتی موجودات زنده به اندازه کافی در معرض اشعه لیزر F قرار می گیرند تا شفاف شوند، می میرند. در همین حال، دکتر F که راز پرتو لیزر F را به آلابستر گفت، قبلاً از دخترش به عنوان خوکچه هندی برای بررسی اثرات آن استفاده کرده بود. دختری که در آن زمان باردار بود، دختری به دنیا آورد. دختری که امی نام داشت کاملاً نامرئی است. آلابستر به آمی نزدیک می شود و شروع به استفاده از او برای اهداف تاریک خود می کند.