خلاصه
داستان با صحنه ای از پشیمانی، هرج و مرج و ناامیدی آغاز می شود. سورا با خواهر کوچکش، آن، و پدر نسبتاً خنده دار خود زندگی می کند. آن تکنواز گروه کر مدرسه اش است و سورا یک آشپز فوق العاده است. سورا بنتو «هونکی» (جدی) خود را برای کنسرت مدرسه خواهرش آماده می کند. هنگامی که آن انفرادی خود را شروع می کند، یک نیروی مرموز شکافی در واقعیت ایجاد می کند، زیرا وجود آن درست در مقابل چشمان همه درهم می شکند. سورا برای نجات او می دود، اما او نیز بخشی از این مراسم تاریک می شود. همانطور که سورا در نهایت به دنیای فانتزی پر از قارچ های غول پیکر منتقل می شود، به نظر می رسد هیچ چیز در مورد اینکه چه اتفاقی برای این دو خواهد افتاد مطمئن نیست.