خلاصه
"تو هنرمند. روزی انتقام خود را خواهم گرفت!" تاز بدون هیچ توضیحی توسط معشوقش، جودئو، که ناگهان به او روی می آورد، انداخته می شود. او بر این باور است که او و پدرش نقشهای برای فریب خانوادهاش داشتهاند و به تحقیر او ادامه میدهد تا اینکه شش سال بعد دوباره همدیگر را ملاقات میکنند - و جودئو اکنون نامزد نامادری تاز است. آیا او از او برای انتقام استفاده می کند؟ تاز سعی می کند در مقابل او بایستد تا از نامادری و پدر مرحومش محافظت کند، اما متوجه می شود که جذابیت او در سال های گذشته بیشتر شده است و او قادر به مقاومت در برابر چشمان بی رحم اما زیبای او نیست...